ارامش در زندگی

از تمامی لحظات زندگی لذت ببرید.

               

            آرامش ، بزرگترین خوشبختی است.

عملکرد سه ماهه سوم

                                                                                  بسمه تعالی

 

 

اداره آموزش و پرورش ناحیه 2 ساری – گروههای آموزشی متوسطه

 

گزارش عملکرد سه ماهه: سوم                    گروه درسی: زبان انگلیسی                       سال تحصیلی:89-88

 

 

ماه

 

شرح فعالیتها ( با توجه به تقویم اجرایی و شرح وظایف مربوطه )

فروردین         

16/1/1389  به روز رسانی وبلاگ و ثبت مطالب در وبلاگ-----بازدید از دبیرستان شاهد

23/1/1389 آماده سازی مطالب و هماهنگی با تعدادی از دبیران جهت نشست با دبیران زبان

29/1/1389 روز یکشنبه نشست گروه زبان با دبیران در دبیرستان هوشمند نواب علیه و تدریس نوین با توجه به امکانات موجود در دبیرستان و تبادل اطلاعات و روشهای آموزشی با گروه ریاضی در دبیرستان نواب علیه

30/1/1389 روز دوشنبه جمع بندی نشست روز قبل و ارائه به سرگروه آموزشی----تهیه بودجه از اداره و خرید جوایز برای دانش آموزان شرکت کننده در آزمون آنلاین (اهدائ به نفرات برتر شرکت کننده در این آزمون) ---- ثبت مطالب در وبلاگ

اردیبهشت

6/2/1389بازدید از فعالیتهای دبیران زبان حاضر در دبیرستان هوشمند نواب علیه و هنرستان بعثت وپیش دانشگاهی رفیعی و تقدیر از دبیران فعال این مدارس

13/2/1389 آماده سازی مطالب برای نشست دبیران در تاریخ 29/2/---ثبت مطالب در وبلاگ

20/2/1389  ثبت مطالب در وبلاگ و به روزرسانی وبلاگ – بازدید از شریف العلما

27/2/1389 تعطیل رسمی

29/2/1389 نشست گروه با دبیران زبان انگلیسی در  پژوهشسرای دانش آموزی و انتخاب اعضای سال آتی گروه زبان (فعلا اعضای سال قبل در گروه هستند و در صورت تخصیص ساعت بیشتر خانم ابوالفضلی و اقای محمد نژاد به اعضائ اضافه می شوند )

    

 

خرداد

3/3/1389 جمع بندی نشست دبیران زبان و ثبت در وبلاگ و ارسال به گروه استان

10/3/ 1389به روز رسانی وبلاگ و ثبت مطالب در وبلاگ

17/3/1389 استخراج اسامی دبیران شرکت کننده در جلسات گروه و صدور نامه برای این دبیران

24/3/1389 صدور نامه برای مانده دبیران و جمع بندی عملکرد سه ماهه سوم گروه جهت ارسال به استان

31/ 3/1389 به روز رسانی وبلاگ و ثبت مطالب در وبلاگ

 

نام و نام خانوادگی سرگروه : محمدی             روشن              تاريخ : 17/3/1389

                                                                                                             

                                                                                                           

 

 

راز خوشبختی

 راز خوشبختی

روزگاری مردی فاضل زندگی می‌کرد. او هشت‌سال تمام مشتاق بود راه خداوند را بیابد؛ او هر روز از دیگران جدا می‌شد و دعا می‌کرد تا روزی با یکی از اولیای خدا و یا مرشدی آشنا شود.

یک روز هم‌چنان که دعا می‌کرد، ندایی به او گفت به‌جایی برود. در آن‌ جا مردی را خواهد دید که راه حقیقت و خداوند را نشانش ‌خواهد داد. مرد وقتی این ندا را شنید، بی‌اندازه مسرور شد و به ‌جایی که به او گفته شده بود، رفت. در آن ‌جا با دیدن مردی ساده، متواضع و فقیر با لباس‌‌های مندرس و پاهایی خاک‌ آلود، متعجب شد.

مرد آن اطراف را کاملاً نگاه کرد اما کس دیگری را ندید. بنابراین به مرد فقیر رو کرد و گفت:

روز شما به ‌خیر. مرد فقیر به ‌آرامی پاسخ داد: "هیچ‌وقت روز شری نداشته‌ام."

پس مرد فاضل گفت: "خداوند تو را خوشبخت کند."

مرد فقیر پاسخ داد: "هیچ‌گاه بدبخت نبوده‌ام."

تعجب مرد فاضل بیش‌‌تر شد: "همیشه خوشحال باشید."

مرد فقیر پاسخ داد: "هیچ‌گاه غمگین نبوده‌ام."

مرد فاضل گفت: "هیچ سر درنمی‌آورم. خواهش می‌کنم بیش‌تر به من توضیح دهید."

مرد فقیر گفت: " با خوشحالی این‌کار را می‌کنم. تو روزی خیر را برایم آرزو کردی درحالی‌که من هرگز روز شری نداشته‌ام زیرا در همه‌حال، خدا را ستایش می‌کنم. اگر باران ببارد یا برف، اگر هوا خوب باشد یا بد، من هم‌چنان خدا را می‌پرستم. اگر تحقیر شوم و هیچ انسانی دوستم نباشد، باز خدا را ستایش می‌کنم و از او یاری می‌خواهم بنابراین هیچ‌گاه روز شری نداشته‌ام.

تو برایم خوشبختی آرزو کردی در حالی‌که من هیچ‌وقت بدبخت نبوده‌ام زیرا همیشه به درگاه خداوند متوسل بوده‌ام و می‌دانم هرگاه که خدا چیزی بر من نازل کند، آن بهترین است و با خوشحالی هر آن‌چه را برایم پیش‌بیاید، می‌پذیرم. سلامت یا بیماری، سعادت یا دشمنی، خوشی یا غم، همه‌ هدیه‌هایی از سوی خداوند هستند.

تو برایم خوشحالی آرزو کردی، در حالی‌که من هیچ‌گاه غمگین نبوده‌ام زیرا عمیق‌ترین آرزوی قلبی من، زندگی‌کردن بنا بر خواست و اراده‌ی خداوند است."

------------ --------- --------- -------

آهنگر و خدا

آهنگری که روحش را وقف خدا کرده بود
آهنگری پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال‌ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگی‌اش اوضاع درست به نظر نمی‌آمد. حتی مشکلاتش مدام بیش‌تر می‌شد.

یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: «واقعا که عجبا. درست بعد از این که تصمیم گرفته‌ای مرد خداترسی بشوی، زندگی‌ات بدتر شده، نمی‌خواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام رنجهایی که در مسیر معنویت به خود داده‌ای، زندگیی‌ات بهتر نشده.

آهنگر مکث کرد و بلافاصله پاسخ نداد.

سرانجام در سکوت، پاسخی را که می‌خواست یافت.

این پاسخ آهنگر بود:

در این کارگاه، فولاد خام برایم می‌آورند و باید از آن شمشیر بسازم. می‌دانی چه طور این کار را می‌کنم؟ اول تکه‌ی فولاد را به اندازه‌ی جهنم حرارت می‌دهم تا سرخ شود. بعد با بی‌رحمی، سنگین‌ترین پتک را بر می‌دارم و پشت سر هم به آن ضربه می‌زنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که می‌خواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو می‌کنم، و تمام این کارگاه را بخار آب می‌گیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله می‌کند و رنج می‌برد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم. یک بار کافی نیست.

آهنگر مدتی سکوت کرد و سپس ادامه داد:

گاهی فولادی که به دستم می‌رسد، نمی‌تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک می‌اندازد. می‌دانم که این فولاد، هرگز تیغه‌ی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد. آنوقت است که آنرا به میان انبوه زباله‌های کارگاه میاندازم.

باز مکث کرد و بعد ادامه داد:

می‌دانم که در آتش رنج فرو می‌روم. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفته‌ام، و گاهی به شدت احساس سرما می‌کنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج می‌برد. اما تنها دعایی که به درگاه خداوند دارم این است :

«خدای من، از آنچه برای من خواسته‌ ای صرفنظر نکن تا شکلی را که می‌خواهی ، به خود بگیرم. به هر روشی که می‌پسندی ادامه بده ؛ هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز، هرگز مرا به کوه زباله‌های فولادهای بی فایده پرتاب نکن».

------------ --------- --------- -------

سه پند لقمان به پسرش

 سه پند لقمان به پسرش


روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.

اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!

دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی

و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی

پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟

لقمان جواب داد:

اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد .

اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است .

و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست
.

------------ --------- --------- -------

7rules for learning english

Hi.   How are you   
 
Are you doing well today?   

This is just a quick steps to encourage you to use the 7 Rules when you study English.  Remember to:

Learn Phrases
Avoid Grammar Rules
Focus on Listening
Learn Deeply, Repeat Often
Use Point of View Stories
Use only Real English Materials
Use Listen & Answer
     
These rules will help you speak English easily, and fast.  They are the key to speaking success. 
 
When you use the 7 Rules everyday, you will succeed. 

After 6 months, your speaking will be faster.  Your English is more natural.  Your pronunciation is better.  You understand faster.  EVERYTHING will improve.    

Good luck with your English learning

مادر دوستت دارم

مادر دوستت دارم وتا ابد به تو محتاجم

تا ابد دوستت دارم وبه تو محتاجم

وهمین لحظه این قدر اشک برای ریختن دارم که موهایت تر شود

خودم را از تو دور کرده ام،با این وجود توجه وعشق تو هنوز در دلم برپاست

تو مامن وسرپناه من هستی

که مرا از گزندها وآسیب ها حفظ می کنی

من از دیوارها می گذرم وپرواز می کنم

و تمام کارهایی را که باید،انجام می دهم تا در پناه تو باشم

شاید من یاغی وسرکش باشم

اما می دانم حتی زمینی که بر روی آن ایستاده ام از عشق تو سرشار است

من منتظر لبخند درخشان وپرغرور تو هستم،مادر

لبخندی که هر گره ای را باز می کند

برای تمام لحظاتی که به خاطر من رنج کشیده ای متا سفم

اما بعد از طوفان های کوچک

این آرامش است که پا برجا خواهد ماند.

مادر

  به نام خالق هستی

مادر ای لطفترین گل بوستان هستی روزت مبارک
The most beautiful word on the lips of mankind is the word "Mother", and the most beautifull call is the call "My Mother". It is a word full of hope and love, a sweet and kind word coming from the depth of the heart.
زیباترین واژه بر لبان آدمی واژه "مادر" است. زیباترین خطاب "مادر جان" است. "مادر" واژه ایست سرشار از امید و عشق. واژه ای شیرین و مهربان که از ژرفای جان بر می آید
.

_________________

 A little boy asked his mother, "Why are you crying?" "Because I'm a woman," she told him.
"I don't understand," he said. His Mom just hugged him and said, "And you never will."
Later the little boy asked his father, "Why does mother seem to cry for no reason?"
" All women cry for no reason," was all his dad could say.
The little boy grew up and became a man, still wondering why women cry.
Finally he put in a call to God. When God got on the phone
he asked, "God, why do women cry so easily?"
God said: " When I made the woman she had to be special.
I made her shoulders strong enough to carry the weight of the world,
yet gentle enough to give comfort.
I gave her an inner strength to endure childbirth and the rejection that many times comes from her children.
I gave her a hardness that allows her to keep going when everyone else gives up,
and take care of her family through sickness and fatigue without complaining.
I gave her the sensitivity to love her children under any and all circumstances,
even when her child has hurt her very badly.
I gave her strength to carry her husband through his faults
and fashioned her from his rib to protect his heart.
I gave her wisdom to know that a good husband never hurts his wife,
but sometimes tests her strengths and her resolve to stand beside him unfalteringly.
And finally, I gave her a tear to shed. This is hers exclusively to use whenever it is needed."
"You see my son," said God,
"the beauty of a woman is not in the clothes she wears, the figure that she carries,
or the way she combs her hair.
The beauty of a woman must be seen in her eyes,
because that is the doorway to her heart - the place where love resides

پسربچه ای از مادرش پرسید:چرا تو گریه می کنی؟                                                   
مادر جواب داد برای اینکه من زن هستم                                                                   
او گفت: من نمی فهمم!مادرش اورا بغل کرد و گفت: تو هرگز نمی فهمی                        
بعد پسربچه از پدرش پرسید:چرا به نظر می آـید که مادر بی دلیل گریه می کند.                
همه زنها بی دلیل گریه می کنند!این تمام چیزی بود که پدر می توانست بگوید.                  
پسربچه کم کم بزرگ و مرد شد.اما هنوز درشگفت بود که چرا زنها گریه می کنند؟                
سرانجام او مکالمه ای با خدا انجام داد و وقتی خدا پشت خط آمد،او پرسید:                       
خدایا چرا زنها به آسانی گریه می کنند؟                                                                     
خدا پاسخ داد:وقتی من زن را آفریدم،گفتم او باید خاص باشد                                         
من شانه هایش را آنقدر قوی آفریدم تا بتواند وزن جهان را تحمل کند                                 
و در عین حال شانه هایش را مهربان آفریدم تا آرامش بدهد.                                           
من به او یک قدرت درونی دادم                                                                                  
تا وضع حمل و بی توجهی که بسیاری اوقات از جانب بچه هایش به او می شود را تحمل کند.  
من به او سختی را دادم که به او اجازه می دهد وقتی که همه تسلیم شدند او ادامه بدهد      
و از خانواده اش به هنگام بیماری و خستگی و بدون گله و شکایت مراقبت کند.                      
من به او حساسیت عشق به بچه هایش را در هر شرایطی حتی وقتی بچه اش او را به شدت آزار داده است ارزانی داشتم.                                                                                          
من به او قدرت تحمل اشتباهات همسرش را دادم و او را از دنده همسرش آفریدم تا قلبش را حفظ کند.  
من به او عقل دادم تا بداند که یک شوهر خوب هرگز به همسرش آسیب نمی رساند.                   
اما گاهی اوقات قدرتها و تصمیم گیری هایی را برای ماندن بدون تردید در کنار او امتحان می کند.         
سرانجام اشک را برای ریختن به او دادم.                                                                      
این مخصوص اوست تا هروقت که لازم شد از آن استفاده کند.                                               
پسرم می بینی که زیبایی زن در لباسهایی که می پوشد                                                     
ودر شکلی که دارد یا به طریقی که موهایش را شانه می زند نیست.                                                
زیبایی زن باید در چشمانش دیده شود.                                                  
چون درچه ای است به سوی قلبش، جائیکه عشق سکونت دارد.                                              

منابع                               

http://koochegard.blogfa.com/                                   

http://dosti4you.blogfa.com                                                    

شکست و پیروزی

 همه ما ممکن است شکست بخوریم .

       اما این شکست نیست که ما را می آزارد بلکه دانستن این نکته است که همه

                             تلاش خود را به کار نبرده ایم ما را رنج می دهد!

                                                                                    اندرو متیوس

                                                     

                                              . we all fail

                               but it is not failing that hurts

                                     what hurts is knowing

                                that you didnُt give your best 

                       Andrew Matthews 

 

فرشته یک کودک

                                          حکایت

                      فرشته یک کودک

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید :"می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید ، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به انجا بروم ؟ ".

خداوند پاسخ داد : " ازمیان بسیاری از فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفته ام.او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد ".

اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه.کودک گفت :اینجا در بهشت من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی است .

خداوند لبخند زد :"فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد .تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود ".

کودک ادامه داد :"من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی  زبان آنها را نمی دانم ؟".

خداوند او را نوازش کرد و گفت:"فرشته ی تو زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی ، در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی ".

کودک با ناراحتی گفت :"وقتی می خواهم با شما صحبت کنم چه کنم ؟".

خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت:"فرشته ات دستهایت را کنار هم می گذارد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی ".

کودک سرش را برگرداند و پرسید :"شنیده ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی می کنند. چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟ ".

"فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود ."

کودک با نگرانی ادامه داد :"اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود ".

خداوند لبخند زد و گفت:"فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد مرا خواهد آموخت ،گرچه من همواره کنار تو خواهم بود ".

در آن هنگام بهشت آرام بود، اما صداهایی از زمین شنیده می شد.

کودک می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند .

او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید:"خدایا اگر باید همین الان بروم ،لطفا نام فرشته ام را به من بگویید".

خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد :"نام فرشته ات اهمیتی ندارد.به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی".         مادر   مادر   مادر

طلوع و غروب خورشید

   هر بار به پدیده ی شگفت انگیز طلوع خورشید و یا زیبایی ماه 

                                  نگاه می کنم ، احترام درونی ام 

                                به پدیده ی خلقت بیشتر می شود . 

                                                                                                                     ماهاتما گاندی

                      My soul's revernce for creation increases

                    every time  I behold the miracle of a sunset

                                    or the beauty of the moon 

                     Mahatma Gandhi

Thank you "and "Thanks "


Two normal words we all use
all the time " Thank You " and " Thanks"

Thank You and Thanks are very nice
and comforting words , they explain
how greatful you are and show
the other side the deserved respect
They have the same meaning
but when we should use each one of them
everyone of them has its own situation to use
Thank You : it should be used with
someone whom you do not know very well
Thanks : it could be used with
relatives and friends only, you cannot
use it with a stranger

شادی

شادی درونی است و بیرونی نیست بنابراین به آنچه داریم بستگی

  ندارد ،بلکه به آنچه هستیم بستگی دارد.

                                                                                  هنری ون دایک

Happiness is inward and not outward , and so it does not depend

on what we have ,  but on what we are

 

 

باورهای زندگی

  باور های شما کیفیت زندگی شما را تعیین می کند.

                                                                                          اندرو متیوس

                        your beliefs determine your quality of life

                           Andrew Matthews

                   

نیت در آغاز هر روز

   هر روز را با نیت متعادل و آرام بودن

 آغاز کنید. بعضی روزها تا شب در این احساس

 شناور خواهید بود و بعضی روزها این احساس فقط تا موقع

صبحانه دوام می آورد. اگر رسیدن به آرامش ذهنی هدف هر روزتان باشد، 

هر روز بهتر و بهتر خواهید شد.

                                                  اندرو متیوس

start every day with

& an intention to be balanced

 peaceful .some days  you will cruise

through until bedtime , & some days  you won 't

 , make it past breakfast . if peace of mind is your daily goal

. you will get better & better

Andrew Matthews                      

عشق و علاقه به کار

   انجام دادن کاری که به آن عشق می ورزید

                        دستور العملی برای یک زندگی راحت تر نیست .

                   اما توصیه ای برای یک زندگی جالب و هیجان انگیز است.

                                                                                                                      اندرو متیوس

 

                                 Doing what you love

                    .is not a recipe for an easier life

                   . It is a recipe for an interesting life

                          Andrew Matthews