آموزش زبان؛ با رویکرد نخبه گرایانه

(نگاهی تحلیلی به برخی جنبه های کتاب جدید التالیف زبان خارجی پایه هفتم)

در آموزش هر زبانی صحبت از چهار مهارت اساسی به میان می آید که به مهارتهای چهارگانه[1] معروف اند. این مهارت ها در پیوند با آموزش زبان انگلیسی بیشتر قابل بحث و فحص بوده برای زبان آموزان نیز عناوین نام آشنایی هستند. کتاب جدید التالیف زبان انگلیسی پایه هفتم، به زعم مولفین آن، بر آن است که این مهارتها (گوش دادن، صحبت کردن، خواندن و نوشتن) را بر خلاف کتاب و رویه قدیم به صورت توامان به دانش آموزان بیاموزاند. این مهارت ها در کتاب جدید گاهی به صورت مستقل و گاهی نیز با همپوشانی ظاهر می شوند. از این روست که در قالب یک بسته آموزشی عرضه شده که شامل کتاب دانش آموز، کتاب کار، لوح فشره، کتاب معلم و فلش کارت معلم می باشد. در این میان دانش آموز با سه ابزار (کتاب دانش آموز، کتاب کار و لوح فشرده) سر و کار خواهد داشت. سخن گفتن از محاسن و نقاط قوت این بسته آموزشی، هدف این نوشتار نیست که البته این امر نیز نباید به معنای دست کم گرفتن و یا ناچیز انگاشتن تلاشهای مولفین محترم آن بر شمرده شود که این کتاب در صدد نیل به اهداف آموزشی آن است؛ این نوشته بر آن است که از نگاه کسی که خود با آموزش زبان در پایه هفتم سر و کار دارد، به بررسی و تحلیل برخی از کاستی ها و اشکالات کار همت گمارد. به این امید که اسباب شناخت بیشتر و عامل بهبود کتاب در ویرایش های بعدی آن گردد.

الف) مدیریت زمان

از آنجا که زمان یکی از ارکان بسیار مهم در امر یادگیری می باشد لذا در این فرایند به ویژه در پیوند با آموزش یک زبان خارجی، بایستی به گونه ای برنامه ریزی کرد که بیشترین بهره وری و ثمربخشی را به زبان آموزان رساند؛ زیرا آموزش یک زبان به طور نظام مند مستلزم تکرار و تمرین مداوم و مستمر است. یکی از چالشهای عمیق در خصوص آموزش زبان که در سال اول نظام آموزشی قبلی همواره موجب بروز مشکلات و بی خاصیتی زبان انگلیسی شده بود، همین عامل مدیریت زمان بود. به عبارت دیگر اختصاص غیر کارشناسانه و نادقیق مدت زمان آموزش (دو ساعت) در طول هفته، به این ماده درسی بسیار مهم و پایه، خود دستمایه بی کیفیتی آن شده بود. از آنجا که سال اول(پایه هفتم)، نخستین مواجه رسمی دانش آموزان با زبان انگلیسی می باشد، بنابر این لازم بود که به لحاظ زمانی استقبال مناسب و مکفی از آن به عمل می آمد. وقت یک جلسه آموزش زبان در طول هفته آنقدر کم و ناکافیست که هم معلم و هم دانش آموز را همواره به این سو و آن سو می دواند. زبان انگلیسی در سال اول جنبه ای بنیادی و استراتژیک دارد که با آن زمان کوتاه نمی توان پایه ها و استراتژی های زبانی را بنیاد نهاد.

اکنون اگرچه انتظار بر این بود چالش کمبود وقت که در نظام قبلی لطمات جبران ناپذیری به جریان زبان آموزی انگلیسی وارد کرده بود، در پایه هفتم نظام جدید(3-3-6) با افزایش زمان آموزش، جبران شود و آموزش زبان با اختصاص زمان بیشتری به آن دنبال شود اما متاسفانه با شروع سال تحصیلی جدید، مشخص شد که علیرغم تغییر اساسی[2] که بر ساختار این کتاب اعمال شده و سنگینی محتوای آموزشی آن، هنوز این نقیصه برطرف نشده است. البته شاید در نگاه نخست این انتقاد به طور مستقیم متوجه مولفین آن واقع نشود و آن را به سازمان برنامه ریزی وارد دانست، لیکن مدیریت زمان اقتضا می کند که تنظیم برنامه زمانی و اختصاص وقت آموزشی از صافی عقل مولفین محترم بدانجا سرایت می کرد. از اینرو به نظر می رسد که پایان سال تحصیلی جاری، پایان مطلوبی برای تجربه نظام جدید آموزشی نداشته نباشد. ناگفته پیداست که سالهای بعد آن نیز حکایت از سالهای نسبتاً سخت و پرچالشی برای آموزش زبان خواهد بود.

ب) برخورد شتابزده و غیردقیق با آموزش الفبا زبان انگلیسی

1.       در طی دوره آموزش ضمن خدمت ویژه کتاب جدید که در واپسین روزهای منتهی به مهر ماه سال جاری برگزار شد، مدام در خصوص آموزش الفبا زبان انگلیسی تذکر جدی داده می شد که بایستی بر همان روال کتاب منطبق بوده و همواره دبیران را از آموزش یکباره آن که در روش قبلی مورد استفاده واقع میشد، بر حذر می داشتند. با توزیع کتاب و رسیدن آن به دانش آموزان، کم کم صداهای مخالف و منتقد روش و رویکرد آموزشی کتاب به گوش مولفین کتاب رسید و آنان را به اعلام موضع در رد انتقادات وارده واداشت. در خصوص آموزش الفبا، واکنش دکتر بهنام علوی مقدم، مدیر گروه زبان‌های خارجی دفتر تالیف کتاب‌های درسی و از مولفین کتاب، قابل توجه است:

"برخلاف گذشته که حروف الفبای انگلیسی در ابتدای کتاب به دانش‌آموز آموزش داده می‌شد، در کتاب جدیدالتالیف این آموزش برای نخستین بار در جهان در کل کتاب توزیع شده و در قالب مکالمه به دانش‌آموز ارایه می‌شود و این کار کارشناسانه و جای هیچ نگرانی برای والدین ندارد."[3]

آنچه در این اظهار نظر قابل تامل است، این است که گروه مولفین کتاب، در حال آزمایش یک فرضیه آموزش زبان خارجی هستند که تا کنون به ذهن متخصصین و زبان شناسان کشورهای انگلیسی زبان به ویژه انگلستان و آمریکا، خطور نکرده است! البته این خوش فکری قابل تحسین است، اما آنچه که برای اینجانب مورد سوال است این است که، چرا قبل از اینکه در مواد درسی و محتوای آموزشی کتابها (به ویژه آموزش زبان خارجی) تغییری به وجود آورند، تمام جوانب علمی و کارشناسی دقیق آنرا با کشورهایی که در این زمینه تواناتر و متخصص تر هستند، به مشاوره نمی گذارند تا ما به عنوان عوامل صف، به هنگام آموزش، این راه را به امید آزمایش و خطا نپیماییم؟ «در این راستا آنچه که باید بر آن تاکید شود آن است که آموزش زبان خارجی باید بر بنیان های علمی استوار و از یافته های دیگر علوم وابسته مانند زبان شناسی، روانشناسی، جامعه شناسی و حتی عصب شناسی در این زمینه بهره گرفته شود». زیرا «اجرای شیوه های مبتنی بر یافته های جدید زبانشناسی و روانشناسی یادگیری، در فرایند آموزش / یادگیری، ظهور و تکوین سیستم زبان دوم را در ذهن فراگیران تسهیل می کند و مانع از تداخل الگوهای زبان اول با الگوهای زبان دوم و گاهی سوم و چهارم می شود».[4]

در اینجا ذکر این نکته در خصوص آموزش زبان دوم ضروری می نماید که در مناطقی از کشور که زبان غالب آنها زبان رسمی(فارسی) است، آموزش زبان انگلیسی بعد از زبان عربی (زبان قرآن که از پایه اول ابتدایی شروع میشود) به مثابه زبان سوم تلقی می شود. لیکن در مناطقی که در آن اقلیت های قومی (آذری، کرد، بلوچ و ...) ساکن هستند، کودکان از همان ورود به مراکز پیش دبستانی و پایه اول با زبان دوم(فارسی) و زبان سوم(عربی) روبرو شده در پایه هفتم نیز با زبان انگلیسی مواجه می شوند که در واقع دانش آموزان این مناطق نه دانش آموزانی دو زبانه بلکه دانش آموزانی چهار زبانه خواهند بود. البته اینکه کیفیت آموزش و یادگیری هر کدام از این زبانها به چه میزان است، خود موضوعی جداگانه است که نیازمند پژوهش ویژه است که آنهم از حوصله این مقال خارج است.

اما در پیوند با این کتاب و در فاز آموزش الفبا، چالش عمده این است که در درس اول به دانش آموزان تنها سه حرف (A,K,M) آموزش داده می شود، لیکن از دانش آموز خواسته می شود که نام و نام خانوادگی خود و سه نفر از همکلاسی هایش را بنویسد، بعد آن را هجی (spell) نماید، در جایی دیگر از او خواسته می شود که کلمه سازی کند و ... حال، چگونه می توان یک زمان با جدیت از معلم خواست که غیر از سه حرف فوق نباید حروف دیگری آموزش دهد و زمانی دیگر همان معلم از دانش آموزان بخواهد که مشخصات خود و کلمات دیگری را بنویسند؟ لابد مولفین محترم در اینگونه کارهای عملی، چشم از مهارت نوشتاری و اصول درست نویسی حروف و کلمات فرو بسته اند و آن را به امان سلایق نضج نگرفته دانش آموزان رها کرده اند؟! به نظر اینجانب چنانچه بخواهیم بر منطق و سبیل کتاب حرکت کنیم، دانش آموزان تنها سه حرف (A,K,M) در درس اول را به طور معقول و خوب فرا خواهند گرفت، زیرا سایر حروف قبل از آنکه در جای اصلی خویش آموزش داده شوند، طی انجام تکالیف آمده در بخش های متنوع کتاب کار، از ریل آموزش کتاب خارج شده و لذا دست خط دانش آموزان را به اندازه کافی خراب کرده است و دیگر آموزش آنها حالت نخ نما پیدا کرده است. برای روشن تر شدن مساله به این مثال توجه کنید:

سه حرف (C,J,Q) که در درس هشتم باید آموخته شوند، اگر بناست مطابق برنامه بودجه بندی کتاب آموزش داده شود بایستی آنها را بعد از تعطیلات نوروز به دانش آموزان آموخت. حال اینکه در همان صفحات آغازین درس اول هم در کتاب دانش آموز و هم در کتاب کار (که بیشتر بر مهارت نوشتن متمرکز است) پر است از کلماتی که در آنها به کرات از این حروف استفاده شده و از دانش آموزان نیز خواسته می شود که آنها را بنویسند و به رشته تحریر درآورند. در چنین شرایطی چگونه می توان چیزی را که در واقع بایستی شش ماه بعد آموزش داده شود، از همان ابتدا به شیوه غیر رسمی و غیر جدی به آموزش آنها پرداخت؟

در این رویکرد آموزش الفبای زبان انگلیسی با توجه به اینکه ورود نخست دانش آموز به زبان انگلیسی می باشد، چنانچه قبلاً نیز به آن اشاره شد، اساساً توجهی به مهارت (handwriting) دستخط و زیبا نویسی دانش آموزان نشده است. زیرا هیچ کدام از حروف که بعدها منجر به ترکیب آنها برای کلمه سازی و عبارات می شوند، در جای واقعی خود فرا گرفته نمی شوند. بنابر این معلوم نیست که با این گونه استقبال از آموزش زبان انگلیسی، دستخط دانش آموزان در سالهای بعد چگونه و به چه صورتی خواهد بود!

1.       نکته دیگری که لازم است در اینجا به آن پرداخته شود نوشتن بر روی صفحات سه خطی است که در کتاب کار برای تمرین الفبا تعبیه شده است. بهتر آن بود که نوشتن بر روی صفحات چهار خط دار آغاز شود زیرا هدایت قلم در ابتدای امر برای نوشتن الفبا در میان چهار خط بهتر صورت می گیرد تا اینکه نوشتن در میان سه خط. از سوی دیگر غالب حروف کوچک[5] تماماً در میان خطوط نوشته نشده که این امر از دید دانش آموز به مثابه عملی ارادی از سوی مولفین تلقی شده او نیز به تبع از آن همانگونه عادت خواهد کرد. در این خصوص دو حرف (h) و (n) به دلیل تشابه زیاد و عدم نوشتن اولی در جای واقعی بین خطوط، گاهی به جای هم کاربرد خواهند یافت.

2.       یکی دیگر از نکاتی که قابل نقد و تحلیل است، آهنگ موزیکال آموزش الفباست که در لوح فشرده دانش آموز گنجانده شده است. نمی دانم چرا مولفین اصرار داشته اند که حتماً خود یک آهنگ جدید برای آموزش الفبا بسازند در حالیکه آهنگ های بسیار زیبا، موزون و کم نقصی در این خصوص در دسترس بوده است. یکی از آیتم هایی که موسیقیدانهای کشورهای تولیدکننده محتوای کتاب های آموزش زبان انگلیسی، در تنظیم آهنگ برای این کار مد نظر قرار داده اند این بوده که صرفاً صدای حروف الفبا به صورت شمرده و منفرد در قالبی آهنگین ریخته شود و از به کار بردن حرف عطف (and) برای تکمیل وزن آهنگ خودداری شود. این در حالیست که در آهنگ ساخته شده برای این کتاب، دوبار از این حرف استفاده شده که این خود موجب غلط اندازی و توضیح این حرف زود هنگام برای معلم می شود. همچنین ریتم آن کٌند، کسل کننده و خالی از نشاط است.

ج) تحمیل فشار روانی ناشی از تصور ناتوانی دانش آموز

در بخش دیگری از دفاعیات دکتر بهنام علوی مقدم، مدیر گروه تالیف کتاب آمده است که: «هدف از قرار دادن بخش Welcome»» در ابتدای کتاب که به نوعی اولین کتاب آموزش زبان انگلیسی برای دانش‌آموز است، برطرف کردن دلهره دانش‌آموز از این درس و یادگیری یک زبان جدید است. ارایه لغات انگلیسی که وارد زبان روزمره همه ما شده، در ابتدای این بخش به دانش‌آموز می‌فهماند که یادگیری آن نه تنها دلهره‌آور نیست بلکه بسیار جذاب و کاربردی است.»[6] البته این گونه ورود به فرایند آموزش امر پسندیده ای است و اتفاقاً دانش آموزان به راحتی با بخش مذکور کنار می آیند. اما تصور اینکه این خوش بینی مولفین محترم زیاد وفق مراد پیش برود بر سبیل صواب نیست و عمر آن کوتاه می نماید. زیرا این صفحات و دروس آتی هستند که خروج دانش آموزان از این فضای دلهره آور را تضمین خواهند کرد.

در اینجا لازم میدانم که بر روی استفاده آگاهانه از عبارت «به نوعی» که از سوی دکتر علوی مقدم در جملات فوق آمده است درنگی بکنم؛ واضح نیست که به کار بردن این عبارت از سوی ایشان به عنوان سرگروه مولفان کتاب به چه منظور بوده است! اما در اینجا حامل بار معنایی خاصی است که ذهن خواننده را به سوی آن معطوف می دارد و آن اینکه، احتمالا منظورشان این بوده که آنگونه هم نیست که دانش آموزان ما تا آن زمان تحت آموزش زبان انگلیسی قرار نگرفته باشند و کتاب انگلیسی نخوانده باشند! پس در آن صورت این کتاب به زعم ایشان، اولین کتاب زبان انگلیسی دانش آموزان ما نیست. اما اگر منظور این بوده که دانش آموزان ما از طریق آموزشگاههای زبان خارجه با اینگونه کتابها آشنا بوده و از این طریق زبان انگلیسی را کم و بیش فراگرفته اند، اکنون پرسش این است که مگر چند درصد دانش آموزان و بچه های این کشور تا قبل از رسیدن به دوره متوسطه اول، تحت فراگیری زبان انگلیسی قرار می گیرند؟ اگر نگاه ایشان به آموزش زبان از چنین زاویه و مبتنی بر چنین رویکردی باشد، پس این کتاب و این روش زبان آموزی، کتابی نخبه گرایانه است و در قد و قواره آموزش عمومی دانش آموزان پایه هفتم به حساب نمی آید که در صورت تایید چنین فرضی آن وقت رسالت آموزش عمومی وزارت آموزش و پرورش به پرسش گرفته خواهد شد و معلوم خواهد شد که نظام تدوین محتوای آموزشی از اهداف خویش فاصله گرفته است.

با نگاهی به بافت جمعیتی دانش آموزان از لحاظ شهری / روستایی، نیز بزرگی و کوچکی شهرها، وجود امکانات و آموزشگاههای زبان خارجه و ... به زودی قابلیت دانش آموزان در فراگیری زبان[7] آشکار می شود. در چنین بافتار و ساختار متنوع فرهنگی و جمعیتی، انتظار به دست آمدن یک نتیجه مشابه در تمام مناطق، انتظاری مقرون به واقعیات جامعه آموزشی ما نخواهد بود. به نظر می رسد که یکی از پیش فرض های مهم و دست اول مولفین کتاب، این بوده که مادامیکه در تمامی شهرها، آموزشگاههای زبان خارجه فعال هستند و این مراکز سالهاست که به امر آموزش زبان مشغول هستند، لابد اکثر دانش آموزان ایرانی ـ به زعم آنها ـ در این کلاسها شرکت می کنند! از اینرو کار آموزش زبان در پایه هفتم و با این کتاب بی نظیر در جهان! کاری آسان و به دور از هر گونه دلهره و استرسی خواهد بود.

در تعریف فشار روانی[8] گفته شده که «هنگامی که مجموعه ای از داده های اطلاعاتی در ذهن فرد مبدل به ساختار تهدید کننده گردد، فشار روانی به وجود می آید ».[9] حال اگرچه راقم این نوشتار ادعای آن را ندارد که این کتاب استرس آور است زیرا چنین نتیجه ای بایستی از طریق انجام تحقیقات روانشناختی و میدانی به دست آید، اما می تواند از رویکرد و محتوای آموزشی آن به عنوان یکی از عوامل استرس زا و دلهره آور نام ببرد. به این دلیل که وقتی دانش آموزان ما به ویژه در مناطق محروم و نابرخوردار ـ که متاسفتانه این مناطق کم هم نیستند ـ در فراگیری چهار مهارت مورد نظر دچار ناکامی و ناتوانی می شوند به زودی در مواجهه با آموزش زبان حالت انفعالی به خود گرفته، تصور ناتوانی در انجام مطلوب تمرینها (گوش دادن، صحبت کردن با تلفظ درست و با استفاده از امکانات رایانه، خواندن و نوشتن) منجر به بروز فشار روانی ناشی از عدم توانایی در انجام آنها می شود. زیرا حسب تعریف، مجموعه ای از داده های اطلاعاتی خارجی در ذهن دانش آموز به ساختاری که روان او را تهدید می کند تبدیل شده است. از اینرو در مقابل آن گاهی واکنشی دفعی از خود نشان خواهد داد. در اینجا وقتی که دانش آموز از انجام تکالیف سربلند بیرون نمی آید، در کوتاه مدت تصور ناتوانی از فراگیری زبان برایش اسباب برهم زننده آرامش او شده سرانجام وی را به وادی سرخوردگی از آموزش زبان خواهد برد و تصور می کند که این مشکل از خود او و توانایی های اوست نه چیز دیگر.